بسم الله الرحمن الرحیم
من بـراتعلی ازسرزمین هجران کشیده کویر و از دیارنخلستان ، این دهکده پرماجرا با شما سخن می گویم. دوستتان دارم وسلامتان می کنم و با این شعـر کـه سروده یکـی از دوستان، برادرم «حسین»است باب سخن را باز می کنم :
کــویـــر ای خشکـسال زنـدگی ها *** کــویـــــــر ای نغمــــه وارستگی ها
درون تــــو هــــزاران قصـــــــه و راز *** برونـــت خنده خورشیــــد طناز
ز گـــرمـای تنـــت مسرورم امــــروز *** منم براتعلی آن مهمان دیــــروز
صــدای تو چو امـواج سکوت اســت *** نگاهــت از نمـک یا سهم لوت است
تـــو در این صحنـــه ی زیبــا چـــه داری*** چــرا یک گل به دامانت نـداری
به وقت تشنگــــی آب آورت کیست *** نشان قـدرت و تاج سـرت چیست
چــرا با عشــق خود مستانه خفتی *** چـــرا راز دلت بـــا ما نــگفتی
نخــواندی یک دعـا از بـهر یاران *** به خود چسبیده ای همچـون بخیلان
من احساسات فرو ریخته آسمان عشق و محبتـم ؛ کارم به خاک سپاری خصومـت و کینه است . هر جا غم جاری است ، شادی نثار می کنم و هر جا تنفر است بذر عشق می پاشم . من پیکر عریان عشق را در اختیار دارم. هر کس به دنبال من می گردد باید باکائنات هم آهنگ گردد، تا مرا در فراسوی عالی ترین نقطه آن؛ یعنی بخشش سیاحت کند. من با دفتر دار بزرگ خاطره ها پیمان بسته ام که جزئی از او و برای او باشم . بین مـن و او و تـو جدایی نیست ، اگر به دقت به درون خود بنگری می بینی که ما همه یـکی هستیم و باید مهربان باشیم ؛ و با آموزش الفبـای عشــق به دیگران درکشیــدن صـدای عشــق نهایت دقــت را به خــرج دهیــم و در تقسیم محبت ها ضریبــی را بــا تـــوان بــالا انتخـــاب کنـــیم که بــا عشـــق دیگــران جمـــــع شده و مـــــا را از همــــه بــدی ها منهــا کند .
والسلام براتعلـــی